شهید آرامش

حیف نیست روحی که خدا در وی دمیده ...

شهید آرامش

حیف نیست روحی که خدا در وی دمیده ...

مشخصات بلاگ

پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند اما حقیقت آن است که زمان ، مار ا با خودبرده است و شهدا مانده اند . (آ.س. مرتضی آوینی )

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

رویای من

زیباترین شب

نغمه را اغاز کن


آقا اجازه

خسته ام از این همه فریب

یا نه

شکسته ام با این درد قریب

صدایت می زنم محبوبه ی شبها 

صدایم می شود نجوای هر روزه 

دگر روز و شبم معنا ندارد بی حضور تو

نفس یارای ماندن ندارد نازنین من 

دلم می میرد هر روز هر لحظه و

و شبها لحظه آغاز ماندن هاست

دلم را می کشم سوی رفتن ها

عجب شیشه ی عمری

ندارد هیچ غولی برای نگهبانی

نداره برج و بارویی

بی حصار و محفظ است این روحِ رویایی

بی پریشانی



رویای هر شب

نازنین محبوب

دورتر گشتم ز تو

اما تو نزدیکی چنان سایه

نه سایه

سایه  دور از من و یاد من است

ولی

شاید این لحظه

تو این من را

من ِنادم را دوست می داری

خدای مهربانی ها

خدای دل شکستن ها

خدای صبح پاییزی

خدای نازنین من

دوباره دوستت دارم ،معشوقم .

 

 

نه من آن مرغ وحشی نیستم که

دریا تمام آرزوی من بود

اما در این مرداب

جز مردن نگاهی نیست ،ترسانم

از ان روزی که قایقها به دنبال دلم صیاد آرند

آرام و بی پروا و وحشتناک

نامهربان صیاد از بیخ و بن برکند احساس را

مردن اما راهی چنان زیباست ای داناترین دانای انسانها

درد در سرانگشتان کند غوغا

خدایا مرهمی یا نه دمی آرم کن این قلب را

محبوبه آرام و رویایی این دل

در همه لحظه تویی

بمان در قلب من ،قهر تو را من درد می دانم

دردی برای این گنه کارت نخواه ،مهربان مهربانان

 

 


در این برزخ

در این وادی حسرت

توان هیچ فریادی نخواهی داشت

سکوتت می شود فریاد وحشتزا

برای هر سلامی باز خواستی هست

برای هر نگاهی جرم ،بس ناخوانده داری

 

صدایت می شود بغضی گلوگیر

نگاهت می شود تاریک و نابینا

کجا یابی عصای کور دانایان عالم را ؟

بگو ،این جرمی ندارد آنچنان سنگین

مفاهیم بس دروغین اند

بی گمان سخت است هر لحظه دم بستن

و یا هر روز کم دیدن

ولی باید تمام لحظه ها را

زیاد خالقم پر کنم خالیِ دل را

نبینم جز ندای آسمان و این زمین ناب

 هر چه معبودم   بخواهد من ببینم و  اوخواهد بگویم

بنده ی امروزم از دیروز آزادم ، سبکبالم


دورم از این دنیا و این مردم

ولی ترسی از این دوری نخواهم داشت

تا تو باشی یاور این دل

هیچ ترسی از نامردمان در دل نباید داشت ،با غیرت

این واژه ها

این حرفها

تا تو نباشی

 هیچِ هیچ است ،پوچ و توخالیست.

 

 

 


مردمک چشمهایم را  بیشتر باز می کنم 

شاید دیروز پاکم را ببینم

اما جز تیرگی  چیزی نمی یابم

روشنایی در من راهی ندارد ،

ارباب تاریکی ها ...

آباد نیم

می دانی یعنی چه ؟

دلتنگ نیم

می فهمی یعنی چه ؟

نه من دلتنگ نیم

دلتنگی چه ها با دل کند ؟

آباد نیم با این همه ویرانی دل

می رنجم از بیتابی دل

 رنجش هیچ درمانی ندارد...