درد است درد
پنجشنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۲، ۰۳:۱۲ ب.ظ
باشرمساری آمدم بابای مهربان من
گر نزد تو نباشم و اینجا نبینمت کجا
درد دل شکسته را فریاد سازم ای پدر
نالم ز جور دوستان
دردم ز مهر دشمنان
سرگشته تر شدم ولی
شاید جزای من همین
سرگشتگی هر شب است
روزان من گذر شود
یاد تو ای عزیز من
هرگز هرگز هدر شود ؟
خندیدن گل و گریاندن من از شما
روحم کجا سفر رود
من نادمم ز مهر خود
سرشار از نگاه تو
دل درد دارد ای عزیز
دل مرگ خواهد ای حکیم
حکمت نما ،دارو بده
بی نسخه و بی سفسطه
سخت است دل
سنگ است دل
رحمت کجا ؟
ای مهربان بابا چرا ؟
اشک دل بشکسته و صدای خسته و ...
هر چیز
درمانی ندارد این همه رنج
درمانی بیار
بابای مهربان من
راهی بیار
حرفی بیار
یا نه کلام ساده و نغزی بیار
رفتن ز این وادی شده همدرس من
اینها همه حرف است
دوری ز تو درد است باباجان من
درد است درد
- ۹۲/۰۳/۰۹
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم احفظ قائدنا امام الخامنه ای
اللهم ارزقنا شهادة فی سبیلک