نام انسان را یدک می کشم
دل ندارم که دلی نیست در این سینه تنگ
هیچ حدی نیست براین لکه ننگ
من نمی خواهم انسان باشم زور است ؟
نیست یک خوی خوش و راه درست
هر چه هست راه ناهموار و دل بدتر زِ بد
راه ها را رفتم
حرفها را گفتم
زشتها را دیدم
و کجا زیباییست
و چرا انسان ؟
می روم در اوج اما
اوج در پستی هاست
نه قداست دانم
نه محبت خوانم
نام انسان را یدک می کشم
انسانم ؟
خنده دار است این حرف
می خندم
تلخ خند است
لوح قلبم
لوح تازه خواهم
- ۹۲/۰۵/۲۱