درمان کن
در وجود بادهای شناور
گم شدم
راهنمایی نیست
وتو
باز هم چون همیشه
این دویدن ها را می بینی
دم بر نمی آوری
می بینی و زجر می کشی
می بینی و دور نمی شوی
می بینی و نزدیکتر از رگ گردن به منی
به منی که سرپا آلودگی ام
و با پاکی ها میانه ای ندارم
قدرها و رمضان هاو سحرها
هیچ اند در برابر کم کردن کوله بارم
بهانه های واهی
حرفهای تکراری
چه ها که نمی کند
سیلابها هم
غبار را نمی شوید از این
زنگار دل
راهی نیست ؟؟
نه من چون همیشه
برمی گردم به دامانت
و تو باز هم مرا در دامانت
به آرامش می رسانی
سرِّ این همه مهربانیت
پوشیدست بر من
چشمانم توان دیدن ندارند
کوری دل بس سخت است
شفای دل بیمارم
دستنات را می بوسد .
یا طبیب قلوب العالمین
درمان کن
- ۹۲/۰۵/۱۵
زیبا بود...
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم احفظ قائدنا امام الخامنه ای
اللهم ارزقنا شهادة فی سبیلک